فریاد سهم من است...

سکوت کردم واژه هابه من سیلی زدند!

فریاد سهم من است...

سکوت کردم واژه هابه من سیلی زدند!

رهایی یا آزادی

درنگاه اول این دو واژه یکسان به نظرمیرسندولی با کمی تامل متوجه تفاوت بارز آنها میشویم.

ازدیدگاه من رهایی یک مساله عدمی است.جنبه منفی صرف است درحالی که آزادی یک مساله وجودی است.

رهایی یک وضع است وآزادی یک خصلت ویک درجه تکاملی انسانی که بارنج وکاروآگاهی ورشدکسب میشود.

فرق است میان فردی که اززندان خلاص میشود-وی رهااست هرکه میخواهدباشد حتی یک بنده یادزد یادشمن آزادی-امادرهمان حال یک انسان تکامل یافته اصیل وخودآگاه که آزاداست ممکن است به اسارت افتد وزندانی گردد.

هرکس که ازیک قید-هرچندقیدغیرانسانی ومنحط-رها میگردد نبایدسخاوتمندانه وسهل انگارانه لقب بزرگ وخدایی آزادرابرایش حرام کردوباستایش اوبه نام آزادی هم اورافریفت وهم به آزادی خیانت کرد.

ممکن است بپرسیدنفس گسستن بندی که بردستها بسته است ومنجربه رهایی گردیده مگرنه خودیک فضیلت است؟بی تردید میگویم :هرگز بایداول پرسید:

چه کسی این بندراازدست تو باز کرد؟وچرا؟اگردستهای توراگشودندتادرتوطیه ای به خون انسانی بیگناه فروبرند توستایشگررهایی دستهای خود خواهی بود؟

میبینی که بایدپرسید:چه کسی رهامیکندوچرا؟

ازرهاشدنهاسخن نگوییم تنهابه آزادی یافتن وبهتربگویم:آزادی راشناختن وانتخاب کردن وآزادشدن بیاندیشیم.همچون یک درجه تکاملی یک مرحله متعالی ازرشدانسانی.

نظرات 14 + ارسال نظر
سرویس وبلاگ دهی قلم وبلاگ جمعه 9 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 01:09 ب.ظ http://www.ghalamweblog.com

www.ghalamweblog.com سرویس وبلاگ دهی قلم ویلاگ با ارایه سرویس های متفاوت با سرویس های دیگر وبلاگ دهی و بدون تبلیغات در وبلاگ ها و با قالب های جدید و متنوع

فرزاد شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 12:28 ب.ظ http://www.405-3.blogfa.com

سلام. این بحث شما مرا به یاد تمایزی که آیزایا برلین میان آزادی منفی و آزادی مثبت قائل شده است انداخت. به نظر می رسد آزادی از (آزادی منفی) نزدیک به مفهوم رهایی و آزادی در (آزادی مثبت) متقارب به مفهوم آزادی نزد شما باشد. با چنین مشابهت انگاری هایی من نظیر برلین بر این اعتقادم که آزادی مثبت توتالیتر و خطرناک است و این تنها آزادی منفی است که برای سامان دادان به سامانه های اجتماعی قابل اتکا است.
در ضمن نثر قاطع و جذابی دارید. تبریک میگویم.

راجع به مفهوم آزادی منفی نزدبرلین اطلاعاتی ندارم ومنظورشمارادربکارگیری واژه خطرناک برای آزادی مثبت متوجه نمیشوم
به عقیده من رهایی صرف برای سامان دادن به اجتماع کافی نیست مگرآنکه آمیخته بافضایل باشدکه دراینصورت بازمفهومی نزدیک به آزادی پیدا میکند!

به سان ماه شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 11:50 ب.ظ http://nickgftar.blogfa.com

بهار دختر این آزادی نصیب چه کسی می شه ؟
ما آوارگان شهر اسارتیم . . .

نصیب هرکسی که برای رسیدن به اون تلاش بکنه ـیادمون باشه برچسب زدن به خودمون تنها عامل عدم حرکته!

میثم یکشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 02:05 ق.ظ http://tabibedell.blogfa.com/

سلام
بسیار زیبا و خواندنی
مفید و بجا
ممنونم از اینکه دعوتم کردی
موفق و پیروز

ممنون ازدیدارتون

نوشین یکشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 11:01 ب.ظ http://moment1989.blogfa.com

سلام زهرای عزیز
رهایی آسون و آزادی دشوار و پیچیده است. شاید شناخت آزادی یکی از اساسی ترین دلمشغولی های ما باشه...به نظر من آزادی یه امر درونیه نه بیرونی.یعنی هر کسی واقعا آزاده به این شرط که فکر، روح و ذهنیت آزادی داشته باشه. که البته در عصر ما تقریبا غیر ممکنه چرا که در این عصر« آزادی بردگی است» انواع بردگی مدرن از همه طرف ما رو احاطه کرده و فقط وانمود میکنیم آزادیم یا به عبارت بهتر معنای آزادی عوض شده و تبدیل شده به «زندان‌ درازتری‌ که‌ بشر را روی‌ خاک‌ به‌ انقیاد می‌کشاند» .

فکر میکنم این وسعت آزادی فردی است که محدوده آزادی عمل اجتماع رومشخص میکنه و به اعتقاد لنین آزادی فردی نمیتواند ونباید در مقابل اجتماع قرارگیرد.

محمد جواد شکری دوشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 01:19 ق.ظ http://shokri68.wordpress.com

سلام
راستش دلایل اخلاق محورِ حاکم بر این یادداشتتان مرا چندان قانع نمی کند که بپذیرم آزادی بنا بر تعریف شما برتر از رهایی باشد ،خاصه این که در جواب کامنت فرزاد خواستار همراه شدن رهایی با فضیلت بوده اید.
در توضیح این صحبت می توانید رجوع کنید به پستی از عباس ابرامی در مورد قضاوت.
علاوه بر آن یک مساله ی پساساختارگرایانه اینحا وجود دارد و آن این است که مفهوم فضیلت عملا وجود ندارد مگر در ساختاری برآمده از تمایزها (باید توجه داشت که بدون تمایز اصلا ساختار معنا پیدا نمی کند ،من فقط وقتی می توانم از فضیلت/رذیلت مفهوم بسازم که مثلا دروغ و صداقت به عنوان دو امر متمایز را به آنها نسبت بدهم و بگویم صداقت فضیلت است و دروغ نیست) اما نکته این است که این روند خود "همواره" در زنجیره ی بالاتری از تمایزها باید تکرار شود تا معنا یابد ،حال آن که من هیچ دلیلی نمی بینم که ما بتوانیم به واسطه ی حضور یک اصل فراتر از زنده گی (به بیان دریدا یک مدلول استعلایی) خط پایانی بر این زنجیره بیابیم.
بنابراین به من حق بدهید که نتوانم با شما در درک واژه هایی مثل "فضیلت" ، "درجه ی تکاملی انسانی" ، "انسان تکامل یافته اصیل" و ... همدل باشم چون تمام این واژه ها در یادداشتتان مدلولی عام دارند و من بیزار از عمومیت دادن به امور خاص !
در ضمن نگارش صریح و قاطعتان جای تحسین دارد ،معلوم است که اعتماد به نفستان بسیار بالاست !
از این که کامنتم طولانی شد عذرخواهی می کنم.
پاینده باشید

دراین مورد با شما موافقم.شایدبهتربودبامراعات بیشتری از این الفاظ استفاده میکردم.البته دلیل استفاده هم این بود که نخواستم یک متن تخصصی صرف بنویسم بلکه صرفا منظور از این نوشتار مشخص شدن تمایز صوری میان این دو واژه بود.
پاسخ سوال شما مبنی بردلیل اخلاق حاکم براین نوشتاررابا بهره گیری؛البته بهره که چه عرض کنم کپی برداری ـباوجودعدم رعایت اصول اخلاق ـ؛ازنوشتارآقای ابرامی اینچنین بیان میکنم که همین که الان من در یک جامعه ی انسانی زندگی می کنم یعنی در معرض قضاوت قرار گرفتن افعالم را پذیرفته ام از این رو به گمانم مسئله ی اخلاق را باید جدی گرفت.
ازآنجایی که با بند ۴نوشته آقای ابرامی کاملا موافقم تاحدودی میپذیرم که به کاربردن وازه فضیلت به مثابه تعیین خط مشی جهت تفکیک انواع آزادی چندان شایسته نباشد.
ممنون از دیدارتون.

فرزاد سه‌شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 02:38 ب.ظ http://www.405-3.blogfa.com

سلام. آیزایا برلین کتابی دارد به نام دو مفهوم آزادی انتشارات خوارزمی. در کتابخانه صنعتی اصفهان هم هست (البته من حد زدم شما صنعتی چی باشین) مقاله ای به همین نام آنجا هست که آزادی مثبت و آزادی منفی را توضیح می دهد. آن را که مطالعه کنید متوجه می شوید چرا آزادی مثبت توتالیتر است؟
در ضمن ممنون از زور ستیزی تان. من یکی دیگر عادت دارم به چنین قضاوتهایی.

سلام.ممنون ازراهنماییتون.بله حدستون درسته
عجب.چه میکنه این عادت!

عباس ابرامی پنج‌شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 04:23 ب.ظ http://www.diazpam10.wordpress.com

سلام
۱- از آنجایی که مشابهت انگاری هایی که فرزاد میان نوشتار شما و برلین نموده با واقعیت انطباق کامل ندارد شما دوتا نتوانسته اید به فهمی مشترک برسید.
بحث شما انگونه که فرزاد می گوید شباهت زیادی به بحث برلین دارد اما کاملا یکی نیست.
پیشنهاد می کنم به پیشنهاد فرزاد عمل کرده و مقاله را بخوانید.
به گمانم با خواندنش بسیاری از سوءتفاهمات فی ما بین حل شود پس من هم بی خیال بحث راجع به آزادی مثبت و منفی می شوم.
۲-آنچه از روح نوشته تان دستگیرم شد شما جاهایی با پوپر هم داستان شده اید در هدف دانستن آزادی(اگر اشتباه می کنم تصحیح کنید) اما پوپر جایی دیگر با چرچیل هم آواز می شود. آنجا که خطاب به مردم بریتانیا که برای حفط آزادی شان از چنگ نازی ها می جنگیدند گفت: "من چیزی بیش از اشک و خون به شما وعده نمی دهم"
آرادی را به گونه ای ستودن که گویی با آن همه چیز بر وفق مراد خواهد شد بسیار خطرناک است اما شما گویی جاهایی از نوشته تان این مهم را فراموش کرده اید. (واژه گزینی هایی که جواد به آنها اشاره کرد.)
زیاده عرضی نیست.
مانا و نویسا باشید.

من تسلیم.خطرناک بودن ازادی راپذیرفتم.امابحث بیشتردرباب توتالیتربودن آنرا به بعدازخواندن مقاله برلین موکول میکنم.
درباب هدف دانستن ان نیزدرست متوجه شدید اما تفاوت دیدگاه من در این است که من ازادی را به شدت میستایم در حالی که میدانم با آن نیز اوضاع بروفق مراد نخواهدشد!
ممنون ازدیدارتون.

احمد عسگری پنج‌شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 07:13 ب.ظ http://azadieno.persianblog.ir/

صدها سلام و هزاران درود

وبلاگ بسیار زیبا و خواندنی دارید

در مورد " رهایی "آنچه به نظر می رسد این است که خروج از محدودیت ها و قیود و میل شدید به آن می تواند به نوعی احساس وابستگی به " رهایی " را چونان سدی برابر " آزادی " فرد قرار دهد؛ به بیانی دیگر شاید تجسم ایده آل از رها شدن چونان حجابی برابر دیدگان بصر و بصیرت فرد قرار گرفته و او را از کنشگری در جهت تعالی خویش و جامعه بازدارد.

داشتن درک صحیح از دو مفهوم آزادی و رهایی مستلزم خودشناسی انتقادی است و البته " خودشناسی انتقادی " و شکل گیری آن رابطه ای تنگاتنگ با محدودیت ها و موانعی که انسان را از معیشت سالم و به تبع آن از زیست اخلاقی دور میکند و غالبا نهادهای ناسالم اقتصادی و اجتماعی هستند که انسان رها و شایسته آزادی را در غل و زنجیر می کنند.

خوشحال می شوم سری به وبلاگ برادر کوچک تان بزنید و اگر اجازه بدهید لینک شما را به وبلاگم اضافه کنم؟!

التماس دعا

ظاهرادراین مورداتفاق نظرداریم.اگرچه من پاره ای از اصلاحات رودرمورد متن پذیرفتم ولازم میدونم.
ممنون ازدیدارتون.

نیما جمعه 16 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 01:58 ق.ظ http://www.akhgaresorkh.com

متاسفانه اشتباها نظرت حذف شد.پس هم نظرم راجع به متن و هم جواب نظرتو که درواقع یکی هستن رو همین جا مینویسم. بایدبگم آزادی مثبت و منفی زاده ی تضاد بین دموکراسی و دیکتاتوریه که باشکل گیری خودگردانی همه گانی اجتماعی مثل خود دموکراسی و دیکتاتوری از بین میره چراکه در چنین جامعه ای نه قیدی هست که بخواد شکسته بشه و نه مطلق انگاری که منجر به توتالیتریسم بشه.در آخر باید بگم دوست دارم وبلاگتو لینک کنم.

باقسمت آخر نظرتون البته بادزکمتری موافقم اماهنوز متوجه این موضوع نمیشوم که چگونه تضادمیان دموکراسی ودیکتاتوری منجربه این دونوع متمایزازادی میشود.
ممنون ازدیدارتون.درموردلینک هم باعث افتخاره.بااجازتون شماهم لینک شدید.

نیما سه‌شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 06:39 ب.ظ http://www.akhgaresorkh.wordpress.com

زمانی که بورژوازی به قدرت رسید از دو طیف مختلف تشکیل میشد یکی اشرافیت زمین دار و دیگری صاحبان صنایع و تنهاراهی که این دو میتونستند در کنار هم به دیگر طبقات حکمفرمایی کنن دموکراسی پارلمانی بود اما با عبور از سرمایه داری رقابتی و شروع سرمایه داری انحصاری دیگه این نوع حکومت جوابگو نبود و بورژوازی به دو صورت جدید حکومت رو آورد چراکه بر یک جامعه ی انحصاری نمیشه به روش دموکراتیک حکومت کرد یکی از این روشها دیکتاتوری به روش توتالیتریسم و یا ایجاد موانع برای دیگر طبقات بود تا بورژوازی به حکومت خودش ادامه بده . در راه این بازی تعاریف مختلفی از دموکراسی و دیکتاتوری ارائه شد( مثل حاکمیت اقلیتهای مختلف) اما نکته ای که کسی بهش توجه نمیکنه اینه که طبقات دیگه نمیتونن حاکم باشن وتنها افرادی از این طبقات موفق میشن که طبقشون رو ترک کنن. امیدوارم این توضیح بهت کمک کرده باشه دلایل شکلگیری انواع مختلف آزادی از این تضادها رو بفهمی. برای آشنایی دقیق تر کتاب" هجدهم برومر لویی بناپارت" اثر مارکس رو بخونیذ.

ممنون ازراهنماییتون.ادامه بحث روموکول میکنم به بعدازخوندن کتاب.

ستاره جمعه 30 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 04:32 ق.ظ http://ashnaye-gharib.blogsky.com/

سلام دوست عزیز

شرمنده از اینهمه تاخیر

بعد از ۳ هفته امشب از سفر برگشتم و جواب دوستان را میدهم.

با این نظرتان که به آزادی از زاویه ی یک حرکت متعالی بیندیشیم ...موافقم.

بر این باورم که آزادی من جایی به پایان می رسد که آزادی دیگری شروع میشود.

سلام.سفر بخیر
پس شما هم از دیدگاه فردی به آزادی نگاه میکنی؟

میثم شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 01:02 ق.ظ http://tabibedell.blogfa.com/

سلام دوست عزیز
رهائی و آزادی
دو کلمه متمایز و گاهی اوغات مشابه یکدیگر و گاهی اوغات متفاوت
در مملکتی که خوب و بد زیاد با هم تفاوت آنچنانی ندارد مطمئنا
آزادی و رهائی هم معنائی ندارد.
ببخشید منظور شما از افراد که حال آدم را بهم میزنند و
نیاز به هدایت شدن دارند چه کسانی است ؟؟
ممنون از حضوره سبزت
سرزنده و پیروز باشی

همانایی که توپستت اوصافشونو گفته بودی!
ممنون ازحضورت

رای دهنده ایرانی شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:47 ق.ظ http://www.tanz88.ir

زهرا خانم سلام
ممنون از حضور گرم شما در وبلاگ ناقابل بنده
شما لطف دارید
و خوشحالم که با وبلاگ شما هم آشنا شدم
دوستدار تمامیه هموطنان عزیز
رای دهنده ایرانی

و ممنون از حضورشما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد