فریاد سهم من است...

سکوت کردم واژه هابه من سیلی زدند!

فریاد سهم من است...

سکوت کردم واژه هابه من سیلی زدند!

تب نوشته!

آلدوس هاکسلی یک جایی که یادم نیست می گوید: " در عشق همیشه یکی دوست می دارد و یکی دوست  داشته می شود".  
این جمله از سالهای دور توی ذهنم مانده آنوقتی که هیچ تصوری از عاشقی توی ذهنم نبود. همیشه هم فکر می کردم در یک رابطه ی عاشقانه به شرط رابطه بودن و عاشقانه بودن لاجرم دو طرف ماجرا مشارکت دارند، گیرم به کیفیت متفاوت... این روزها به جان و دل درک می کنم که هیچ توازنی در کار نیست، هیچ برابری در کار نیست، هیچ تشابهی در کار نیست، که هارمونی در حکم ایده آل یک رابطه است نه حقیقتش. شاید رنج از همین جاها بیاید...
نظرات 4 + ارسال نظر
تو چهارشنبه 14 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 11:30 ق.ظ http://www.chasbandegihaye-roohe-ma.blogsky.com

حس قالب روح انسان رنج است.

نیما چهارشنبه 14 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:31 ب.ظ http://www.akhgaresorkh.wordpress.com

از بدحادثه انگار که مثال این شعر شاملو گشته ایم همه:

مثلِ این است، در این خانه‌ی تار،
هرچه، با من سرِ کین است و عناد:
از کلاغی که بخواند بر بام
تا چراغی که بلرزاند باد.

انگار...

نیما چهارشنبه 14 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:36 ب.ظ http://www.akhgaresorkh.wordpress.com

خیلی با متن احساس نزدیکی میکنم پس دوتا کامنت میزارم!
البته اینم شعر شاملو:
رفتم فرو به فکر و فتاد از کفم سبو
جوشید در دلم هوسی نغز:
«ــ ای خدا!
«یارم شود به صورت، آیینه‌یی که من
«رخساره‌ی رفیقان بشناسم اندر او!»



بردم سخن به چله‌نشینانِ کوهِ دور.
گفتند تا بیفکنم ــ از نیَّتی که هست ــ
در هشت چاهِ خشکِ سیا، هفت ریگِ سُرخ،
یا زیرِ هشت قلعه کُشَم هفت مارِ کور!



بازآمدم ز راه، پریشان و دل‌شکار
رنجیده‌پای و خسته‌تن و زردروی و سرد،
در سر هزار فکرِ غم و راهِ چاره هیچ
مأیوس پایِ قلعه‌یی افتادم اشکبار.
آمد ز قلعه بیرون پیری سپیدموی
پرسید حال و گفتم.
در من نهاد چشم
گفت:
«ــ این طلسمِ کهنه کلیدش به مُشتِ توست؛
«با کس مپیچ بیهُده، آیینه‌یی بجوی!»


«ــ این طلسمِ کهنه کلیدش به مُشتِ توست؛
«با کس مپیچ بیهُده، آیینه‌یی بجوی!»
واقعا....
شایدالان وقتش رسیده باشه که به خودم رجوع کنم!

فرزاد شنبه 17 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 04:42 ب.ظ http://www.3-405.blogfa.com

کلمه مشارکت مرا به یاد دموکراسی انداخت... و بعد هم برابری مرا به این فکر برد که نکند از عشق دموکراتیک سخن میگویید؟

؛عشق دموکراتیک؛ترکیب جالبیه....اگرچه دیالکتیک عظیمی رودرخودش نهفته داره!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد