فریاد سهم من است...

سکوت کردم واژه هابه من سیلی زدند!

فریاد سهم من است...

سکوت کردم واژه هابه من سیلی زدند!

سیمایی خالی از صدای مردم

شایعه‌ای که پارسال پیچیده بود امسال درست از کار درآمد. پارسال می‌گفتند که ربّنا پخش نخواهد شد که شد ولی نه مثل سابق؛ یعنی کمتر و گاهی فقط از یکی از شبکه‌ها پخش می‌شد. این را که می‌گویم بزرگ کردن یک نکته‌ی کوچک نیست، محمّدرضا شجریان بزرگترین چهره‌ی زنده‌ی موسیقی ما و یکی از سرآمدان عرصه‌ی فرهنگ معاصر است که هنر والا به اضافه‌ی منش و شیوه‌ی زندگی همراه با اعتدالش به وی جایگاهی منحصر به فرد نزد نخبگان و مردم بخشیده است. 

همین اعتدال مدخل خوبی برای نگاه به موضوع است. او جایی تعریف می‌کرد که همراه با دخترش و یکی از مسؤولان فرهنگی سابق در یکی از رودهای اروپا به قایق‌سواری پرداخت، قایق باریک بود و مهارش دقّت زیادی می‌طلبید. شجریان و فرزندش در یک قایق و آن مسؤول و همراهش نیز در قایق دیگر. تا رسیدن به مقصد، قایق همسفرانش بارها در آب واژگون شد ولی او توانست بدون خیس شدن به مقصد برسد. آن مسؤول پس از رسیدن به مقصد به وی گفت که حالا توانستم راز ماندگاری و موفّقیّت تو را دریابم و آن هم این توانایی در داشتن اعتدال در زندگی است، چیزی که بسیاری از آن محرومند. در ابتدای غائله‌ی انتخابات او نیز مانند همیشه از عرصه‌ی سیاست فراری بود و کاری به جناحهای سیاسی نداشت امّا وقتی راهپیمایی‌های عظیم خرداد راه افتاد، به این تشخیص رسید که این بار بحث این حزب و آن حزب نیست و گروهی که از دید وی و بسیاری دیگر می‌شد نام «مردم» بر آنان گذاشت به میدان آمده‌اند این چنین بود که به میان آنها آمد و آهنگی برای آنان خواند که سرود سبز اعتراض ایران شد. 

او به این نتیجه رسید که در آن غوغا جانب معترضان را بگیرد و گرفت و پای آن هم در گفتگوهای بعدی ایستاد. چه چیز به او این جسارت را بخشید که چنین کند؟ وابسته نبودن چه از لحاظ مالی و چه حرفه‌ای به حاکمان شاید مهم‌ترین دلیل است که وی را بی هیچ نگرانی از عواقب تصمیم‌ها و سخنهایش به این کار وامی‌دارد، طبعاً کسی که به هر طریقی وابستگی فکری، مالی، شغلی و جز آن به یک شخص یا نظام داشته باشد، نمی‌تواند آن چنان که باید ضدّ آن کس یا ساختار اعتراض کند.

فقط او نیست، امثال سراج‌ها هم که با مشکل مواجه می‌شوند که نه به دلیل فتوای فلانی درباره‌ی موسیقی بلکه به دلیل حضور درچنین مجالسی است. او و کسانی مانند او به درستی دانسته‌اند که الآن هنگامه‌ی آزمایش و امتحان است و صراحت و قاطعیّت می‌طلبد؛ در عجبم از کسانی که می‌پندارند با یکی به میخ و یکی به نعل زدن و ادای میانه‌روی و اعتدال در آوردن هم حاشیه‌ی امنیّتی برای خود فراهم می‌کنند، هم آبرویی برای خود می‌خرند؛ آنان زمانی پی به اشتباه محاسبه‌ی‌ خود- با تمامی معانی مثبت و منفی این واژه- می‌برند که حتماً خیلی دیر خواهد بود. 

سه روز از ماه رمضان گذشت و صدای شجریان از هیچ شبکه‌ای شنیده نشد. صدای شجریان مایه‌ی اعتبار صداوسیمای فرقه‌ایست، نه عکس آن. آنان با رویکرد آشنای طرد مخالف، خود را بیش از پیش تنها و رسانه‌‌ی خویش را کم‌مایه می‌کنند. از شما چه پنهان از پخش آن از این رسانه اصلاً راضی نبودم و چه خوب که حالا خود چنین کرده‌اند که در حقیقت تا همین حالا هم بابت پخش بی‌مجوّز صدای او به او خیلی بدهکارند. یک پیامد دیگر این قضیّه این است که صدای محمّدرضا شجریان از این پس به یکی دیگر از خطّ قرمزهایی بدل می‌شود که دیگران را به شکستن خود دعوت می‌کند؛ تا دیروز پخش ربّنای او در فضای عمومی معنای خاصّی نداشت ولی از امروز چرا.

این آخرین من...

 می گوید: دلم برای خودم تنگ شده! 

می گویم: مگه دوری از خودت؟ 

می گوید: خیلی...خیلی... 

غبطه میخورم به حالش.روزهاست درگیرم باخودم.دلم میخواهد لمحه ای رها باشم از این همه آوار خودم بر این لحظه ها.این همه من متکثری که جلوتر از خودم حرف میزنند سکوت میکنند اخم میکنند میخندند . 

منهایی که دست وپا به زنجیر راه میبرندم.من های گذشته.....من های نیامده.... 

از دست خودم خسته ام...