بدون شک یکی از شرم آورترین تجربه های بشری، کشتار اجتماعی زنان است. “زنان” به عنوان موجوداتی که تنها در دایره المعارف مردانه معنا و مفهوم پیدا کرده، و فردیتشان در باور نظام مردسالارانه چهارچوب بندی و گزینش شد، بزرگترین قربانیان بی چون و چرای جنگ های جنسیتی در طول تاریخ هستند. اگر چه بوده اند، مردانی که زنان را مورد لطف و عنایت خویش قرار داده و ایشان را به پست و مقام والایی رسانیده، اما در هر حال، باز هم نیرویی از جنس مردانه بوده که کرم و بخشش خود را شامل حال زنان کرده است.
از یک طرف، یکی از تاسف بار ترین نکاتی که در سیر حرکتی فرهنگ جامعه ی ما همواره نور بالا می دهد، به سخره گرفتن برخورد غیر انسانی اعراب پیش از اسلام با زنان سرزمینشان است. نکته ای که پس از ذکرش، مخاطب را به این فکر فرو می برد که ایران، همان بهشتی است که زیر پای زنان است! این ایرادگیری به ساختار فرهنگ دیگری و در عین حال، عدم رعایت آن در فرهنگ خودی، همواره باوری کاذب را حول مفهومی پارادوکسیکال و از درون خالی، ایجاد کرده است. باوری که از احترام به مقام زنان سخن می راند، و منزلت ایشان را در فرهنگ خودی، هماره برتر از سایر فرهنگ ها می پندارد. زمانی که این باور کذب را در گوشه ی تصویر واقعی جامعه ی خود قرار می دهیم، و زمانی که برنامه ریزی آگاهانه ی مردانه را جهت حذف فیزیکی زنان و خانه نشین کردن ایشان می بینیم، بیش از پیش به تنه ی فاجعه ای نزدیک می شویم که ریشه اش را با دستان خویش پروراندیم.
درک صحیح این مساله که ما در جامعه ای روزگار می گذرانیم که غیر اخلاقی ترین فحش هایش، الفاظ رکیک زن ستیزانه است، می تواند تا حدی ما را با ارتکاب جنایتی که ناخواسته تکرار می کنیم، آشنا سازد. بدون شک، یکی از دردناکترین لحظات زندگی هر مردی، زمانیست که شخصی ناموسش را زیر سوال میبرد. به راستی چرا در چنین لحظاتی خون مرد به جوش می آید؟ آیا اگر “زن” به عنوان موجود و کالایی متعلّق به “مرد” تلقّی نمی شد، باز هم چنین برخوردی را از طرف مردان شاهد بودیم؟
استفادهی ابزاری زبان از زنان، ما را به سمتی سوق می دهد که در چگونگی شکل گیری زبان و ادبیات جامعه ی خود تردید و نسبت به مردانه بودن آن نیز مشکوک شویم. زبانی که “زنان” را در بهترین حالت همچون مردانی با شهامت و قابل ستایش یاد می کند. زبانی که نمی گذارد زن، زن باشد، و معنای او را در آوای برآمده از حنجرهی مرد جستجو میکند. چنین زبانیست که باور غلط فرهنگی ما را نسل به نسل، از دهانها خارج ساخته و بر ذهن فرزندان آینده می افشاند. چنین زبانیست که وقتی کلماتش در زبان زنان می چرخد، آنها را بدون آنکه بدانند، به گروگانهای جامعهی مردسالار تبدیل می کند. جامعه ای که زن را، با شخصیتش، یکجا از تاریخ دزدیده و هیچگاه نیز به روی خود نیاورده است.
در مقابل این تاریخ مردسالارانه ی غارتگر، مدام از خود می پرسم: چرا زنان جامعه ی من باید یک میلیون امضا جمع کنند؟ این امضاها چه چیزی را نشان خواهند داد؟ گاهی به این پاسخ می رسم که شاید نگاه مردانه، سوای از کیفیت اصل جریان، تقابل چنین کمیتی را نیز هیچگاه تجربه نکرده است. شاید باور اینکه یک میلیون زن و مرد، در دفاع از حقوق زنان جامعه ی خویش به پا خیزند، برای ذهن مردانه غیر قابل تصور باشد. پس، این یک میلیون امضا، جدای از هر هدف دیگری، در ابتدا به جنگِ باورها خواهد رفت. باور زن ستیزی که در وهلهی اول ناشی از تفکر خام قدرت برتر مردان است، در جدال با باور روشن ضمیر پذیرش زنان به عنوان موجوداتی مستقل و برابر با مردان، زیر امضاهای آگاهانه ی جامعه ی انسان مدار، له خواهد شد. پارادایمی که تا چند سال پیش از سوی جامعه ی زنان نیز تا حدی حمایت می شد، اکنون در حال فروپاشیست و به صراحت می توان نوید فردایی با ۲ برابر انرژی فعلی را دارد. جامعه ای که زن، زبان خودش را دارد و دیگر بی زبان نخواهیم خواندش. جامعه ای که مردان در صف عذرخواهی تاریخی از ستم های وارده بر زنان، از دیگری سبقت گرفته و میلیونها امضا جهت پذیرش بیانیه ی انسان مداری و جبران گذشته ی تلخ در آینده ای شیرین، جمع خواهند کرد.
تا تحقق آن روز، من به عنوان یک مرد، با کمال افتخار از زنان تاریخم عذرخواهی میکنم تا اینگونه به استقبال جامعه ی برابر آینده ام رفته باشم.
؛نوشته هایی از شاهین جانپاک؛
"و هر روز او متولد میشود؛ عاشق می شود؛ مادر می شود؛ پیر می شود و می میرد...
و قرن هاست که او؛ عشق می کارد و کینه درو می کند چرا که در چین و شیارهای صورت مردش به جای گذشت زمان جوانی بر باد رفته اش را می بیند و در قدم های لرزان مردش؛ گام های شتابزده جوانی برای رفتن و درد های منقطع قلب مرد؛
سینه ای را به یاد می آورد که تهی از دل بوده و پیری مرد رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده می کند ... و اینها همه کینه است که کاشته می شود در قلب مالامال از درد...! و این, رنج است.
زن عشق می کارد و کینه درو می کند... دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر... می تواند تنها یک همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن چهار همسرهستی .... برای ازدواجش ــ در هر سنی ـ اجازه ولی لازم است و تو هر زمانی بخواهی به لطف قانونگذار میتوانی ازدواج کنی ... او کتک می خورد و تو محاکمه نمی شوی ... او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می کنی...او درد می کشد و تو نگرانی که کودک دختر نباشد ... او بی خوابی می کشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی ... او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر ..... "
روز جهانی زن دارد فرامیرسد.
در این روز یاد زنان کارگر مبارزی را گرامی میداریم که در 8 مارس 1875 در نیویورک به خاک و خون کشیده شدند. جهانی بودن این روز را پاس میداریم و با محلی کردن آن بهر شکل و بهانهئی مخالفت میکنیم. گویی هر چه این مناسبت جاافتاده تر می شود و گرد تاریخ بر آن می نشیند ، زنان کشور ما علیرغم تلاش و کوشش یکصد ساله شان همچنان جنس دوم تلقی شده و سنگینی فرهنگ و قوانین مردسالارانه را بر دوش می کشند.
گرچه ازبیان تاریخچه بیزارم امابیان آنراجهت بازبینی ضروری میدانم.لذانگاهی برتاریخ میاندازم وبه بیان خلاصه ای از جنبش زنان در جهان وایران میپردازم:
سال ۱۹۱۳ "دبیرخانه بین المللی زنان" (یکی از نهادهای انترناسیونال سوسیالیستی دوم)، هشتم مارس را با خاطره مبارزه زنان کارگر در آمریکا، بهعنوان «روز جهانی زن» انتخاب کرد
در سال ۱۹۷۵ سازمان ملل هشتم مارس را بهعنوان «روز جهانی زن» برسمیت شناخت. بعد از خاتمه جنگ جهانی دوم و بالاخص از اواخر دهه ۱۹۷۰، با توسعه سرمایهداری به کشورهای عقب مانده، بخشهای بزرگتری از زنان درگیر کار و تحصیل گشتند. در عین حال، زنان همچنان در جامعه موقعیتی درجه دوم داشته و اسیر نظام مردسالار بودند. این تناقض، مسئله زن را حادتر و انفجاری تر کرد.
درفاصله میان این سالها جنبشهای زنان مطالبات گوناگونی داشت:
در سال ۱۹۱۴باوقوع جنگ جهانی اول- در اروپازنان انقلابی تلاش کردند تظاهرات ۸ مارس را تحت شعار مرکزی "علیه جنگ امپریالیستی" برگزار کنند.
در سال ۱۹۱۷ تظاهرات زنان کارگر در پتروگراد علیه گرسنگی و جنگ و تزاریسم، بانگ آغازین انقلاب روسیه بود.
سال ۱۹۲۱، "کنفرانس زنان انترناسیونال سوم کمونیستی" در مسکو برگزار شداز اواسط دهه ۱۹۳۰، دنیا یک بار دیگر بسوی جنگ جهانی جدید روان شد. برگزاری تظاهرات «روز جهانی زن» در کشورهایی که تحت سلطه فاشیسم بودند، غیر قانونی اعلام شد. علیرغم این ممنوعیت، در هشتم مارس ۱۹۳۶، زنان در برلین تظاهرات کردند. در همان روز، اسپانیای فاشیست شاهد تظاهرات هشتم مارس در مادرید بود. ۳۰ هزار زن کمونیست و جمهوریخواه، شعار "آزادی و صلح" سر دادند
در دهه ۱۹۶۰، در کشورهای آسیا و افریقا و آمریکای لاتین جنبشهای رهاییبخش بپا خاسته بود. در کشورهای سرمایهداری پیشرفته نیز جنبشها و مبارزات انقلابی و ترقیخواهانه بالا گرفته بود و جنبش رهایی زن نیز اوج و گسترشی چشمگیر یافت. در آمریکا و اروپا، زنان علیه سنن و قیود و قوانین مردسالارانه و احکام اسارت بار کلیسایی بپا خواستند. در جنبش زنان موضوعاتی نظیر حق طلاق، حق سقط جنین، تامین شغلی، منع آزار جنسی، ضدیت با هرزهنگاری، کاهش ساعات کار روزانه و غیره مطرح شد. این جنبش موفق شد در برخی از این زمینهها پیشروی کند.
در ایران 8 مارس نخست در سال 1300 ه.ش توسط انجمن پیک سعادت نسوان، در انزلی برگزار شد. انجمن پیک سعادت نسوان در ارتباط تنگاتنگ با حزب کمونیست ایران بود و بسیاری از اعضای آن(از جمله روشنک نوعدوست، ماهرخ کسمایی و جمیله صدیقی) عضو حزب نیز بودند سال بعد همین انجمن 8 مارس را در رشت برگزار کرد. در سال 1306 سازمان بیداری زنان، 8 مارس را با نمایش “دختر قربانی“، اثر میرزاده عشقی گرامی داشت در سال های دهه ی 20 و 30 تشکیلات دموکراتیک زنان ایران(وابسته به حزب توده) و حزب زنان ایران 8 مارس را برگزار می کرد کنفدراسیون دانشجویان ایرانی خارج کشور هم در. سال های بعد 8 مارس را گرامی می داشت و نامه ی پارسی(ارگان کنفدراسیون) ویژه نامه هایی به مناسبت 8 مارس منتشر می کرد در سال 1357 هم گروه های مستقل زنان به همراه برخی گروه های سیاسی چپ(سازمان وحدت کمونیستی و حزب رنجبران) و دموکرات(جبهه دموکراتیک ملی) 8 مارس را برگزار کردند سازمان چریک های فدایی خلق نیز تظاهراتی را در این روز برپا نمود. هردوی این تظاهرات در اعتراض به لغو قانون حمایت از خانواده و زمزمه ی اجباری شدن حجاب صورت گرفت.
از سال 1378 دوباره برنامه هایی برای روز جهانی زن در ایران برگزار شد. از جمله در سال های 1381، 1383، 1384 و 1385 با برپایی تجمع همراه بود. در 1385 علاوه بر تجمع جلوی مجلس، در دانشگاه های مختلف نیز از جمله شریف، حقوق و علوم سیاسی تهران، علوم اجتماعی تهران، مدیریت تهران، دانشگاه مازندران، دانشگاه فردوسی مشهد، دانشگاه تفرش و ... تجمعاتی برگزار شد همچنین در این سال ها در کردستان تجمعاتی انجام شد و در شهرهایی نظیر رشت، اهواز،. تبریز و اصفهان برنامه هایی بدین مناسبت ترتیب داده شد.