فریاد سهم من است...

سکوت کردم واژه هابه من سیلی زدند!

فریاد سهم من است...

سکوت کردم واژه هابه من سیلی زدند!

یک گزارش یک ساله

وقتی به عکس جعفر پناهی پس از آزادی نگاه می کنم، همان که سه رخ همسرش را در کنار نیمرخ او می بینیم، یک چیز برای من آشکار می شود: طبقه متوسط ایران در یک سال گذشته از قید و بند تظاهر مسالمت جویانه‌ای که نسبت به رعایت ارزش‌های نظام اسلام‌گرا داشته رها شده است. سابقه ندارد که در سی سال گذشته ما عکس همسر یک چهره عمومی جامعه خود را بی حجاب ببینیم؛ یعنی همانطور که هست بی رعایت ظواهر اجبارشده.

وقتی عکس آزاد و بانشاط فاطمه معتمد آریا را در جشنواره کن می‌بینم حس می‌کنم او همان حسی را دارد که همسر جعفر پناهی دارد. کمی پیش از او گلشیفته از این تظاهر خود را رها کرده بود. آخرین باری که او را متظاهر به نشانه‌های اجباری نظام دیدیم در کنفرانس خبری فیلم «به خاطر الی» در جشنواره فیلم برلین بود که روسری سرش کرده بود به این امید که فیلم با بهانه جویی در باره حجاب هنرپیشگانش از اکران در ایران محروم نشود. .
رها شدن بی بازگشت
به نظرم آنچه دستاورد بزرگ طبقه متوسط ایران در یک سال گذشته بوده است رها شدن یکباره و بی بازگشت و خداحافظی با ارزش‌های اجبارشده نظام  حاکم است. و این را بیش از همه و آشکارتر از همه، زنان نشان داده‌اند.

سال گذشته سال هولناکی بود اما کسی آن را به عنوان سال هول ثبت نکرده و فرایاد نمی آورد. برعکس سال شکست هول بود. سالی بود که هول با همه ابهت خود به میدان آمد تا شکست بخورد. سال پایان سی سال ستم بود. سال پایان سازگاری با نوآمدگانی بود که امید می رفت دیر و زود تغییر کنند. اما هر چه گذشت هسته سخت تر آن سرسخت تر شد و روی به حذف دیگران آورد.

زن خانه / زن خیابان
یک سال گذشته باعث شد طبقه متوسط ایران یک‌بار دیگر متولد شود؛ خود را چونان یک گروه بزرگ و همبسته اجتماعی به جا آورد و ارزش‌های خود را با صدای بلند فریاد کند: رای من کو؟ یعنی من هستم و نمی توانی مرا نادیده بگیری. دیگر نمی توانی.

دختران و زنان ایرانی در سال گذشته به نحوی شگفت انگیز به پیشگامان رهایی تبدیل شدند. دخترانی که در خیابان دوشادوش پسران و مردان و دوستان و همسران و برادران خود اعتراض کردند درگیر شدند کتک خوردند زندان رفتند، نشانه تحول مهمی در ایران اند. در مقابل آنها کسانی ایستاده اند که فکر می کنند 
اگر ایران زنان اش را به خانه برگرداند و از الگوی عربستان پیروی کند مسائل بسیاری حل می شود..این دو نوع نگاه است که تاریخ دوازده ماه گذشته را به عنوان اوج یک تقابل سی ساله رقم زده است.

.صمیمیت به جای سوء ظن
این هنر اشتراک هنر بزرگ سال گذشته بوده است. این شبکه‌های اجتماعی این فیس‌بوک و گوگل خوان و وبلاگ‌ها و وبسایت‌های رنگارنگ و این حمایت‌ها و نشست‌ها برای فریاد کردن درد مشترک، یک درد مزمن شده دیگر ما را هم چاره کرده است. جامعه ایران تا همین سال‌های اخیر جامعه‌ای بی مرکز شده بود. فشار سخت و همه جانبه نظام . همه را ذره ذره و فرد و فرد کرده بود. هر کسی سر به لاک خود برده بود. این جامعه بی مرکز در سال گذشته دوباره همبسته شد. مرکزیت یافت. و این مرکزیت جدید هیچ ربطی به سانترالیسم دموکراتیک که در اوایل انقلاب در شماری از گروه‌های سیاسی تبلیغ می شد نداشت. این مرکزیتی بی مرکز بود. هم بود و هم نبود. این شیوه تازه در یافتن یکدیگر و قرار گذاشتن با کسان نادیده بسیار، جامعه ایرانی را به یک شبکه بزرگ خانوادگی تبدیل کرد. همه هم را می شناختند ولو یکدیگر را ندیده بودند. صمیمیت اجتماعی دستاورد بزرگی بود در جامعه‌ای که سی سال در ان سوء ظن دمیده شده است

مردمی که به رای عمومی تسلیم می شوند / نمی شوند
در سال پار رمز معماهای بسیار گشوده شد. معلوم شد این مردم که نظام مدعی آن است، نماینده همه مردم نیست. این آگاهی به دست آمد که مردمی که گوش به نظام سپرده اند همان مردمی نیستند که دنبال رای خود می گردند. بعد از سی سال سرکوب، گروه‌های نوگرا و ترقی‌خواه جامعه ایران با این حقیقت روبرو شدند که دیگر تعلقی به «نظام» ندارند، زیرا این نظام تعهدی به آنها ندارد و متعلق به مردم دیگری است؛ مردمی که در اقلیت اند اما در قدرت ریشه دارند و قرار ندارند به رای عمومی تسلیم شوند. مردمی که با اتوبوس و تحت الحمایه جمع می‌شوند و گردهمایی‌های سازماندهی شده دولتی را رنگ می‌دهند در مقابل مردمی که بی رسانه فراگیر قرار و مدار می‌گذارند و در عین خطر خودجوش جمع می‌شوند. آن مردم به حذف این مردم می اندیشند و این مردم به جامعه ای که همه مردم در آن سهم و نقش داشته باشند.

پایان عقل مشترک، ظهور ضدعقل
در سال گذشته ما بتدریج فراگرفتیم که دیگر از رفتار ضدعقلانی نظام  تعجب نکنیم. دریافتیم که ما و آنها ارزش مشترکی نداریم. زبان مشترکی هم نداریم. و ناچار عقل مشترکی هم میان ما نیست. پس آنچه نخبگان آنها می‌‌کنند و در پیروان خود می‌دمند یکسره با معیارهای عقل ما ضدیت دارد. و این را ایشان، دیگر انکار هم نمی‌کنند.

آنها خود را به عنوان «ضد ما» که به دنبال امر مدرن و آینده ای نو هستیم تعریف کرده‌اند. آنها از اساس خود را به عنوان ضدعقل ما، ضدعقل مدرن، تعریف کرده اند و بدان مباهی اند. پس هر چه می‌گویند به دهان ما مزه نمی‌دهد و هر چه می‌کنند از چشم ما بی ریخت و بی اندام است. منحط است. .چه مدیریت و دیپلماسی شان. زبان رسانه ای شان. تصمیم های کلان فرهنگی و آموزشی شان. نحوه پول خرج کردن شان. و هر چیز و همه چیزشان. حتی وقتی از غزه و لبنان حرف می‌زنند زبان شان منحط است. زیرا انحطاط همان پشت کردن به ارزش‌های طبقه متوسط ایران است. پشت کردن به مدرنیته است. خط فارق ما مذهب و کفر نیست. غزه و لبنان نیست. خط فارق ما گشودگی به جهان نو در مقابل دشمنی با جهان نو است.

حاشیه‌ای که متن را گروگان می خواهد
رهبر سبزها بارها گفته است که مساله اصلی «آگاهی» است. آنچه ما به دست آوردیم آگاهی دردناکی بود اما همزمان شیرین و شورانگیز. ما فرصت یافتیم که با ارزش‌هامان زندگی کنیم و ارزش زندگی کردن را یادآوری کنیم. ما فرق خود را با آنها که ما را ساقط از زندگی می خواهند و به آسانی ما را با دهها برچسب از شمار مردم ایرانی کنار می گذارند، اکنون بهتر از هر زمان دیگری در سی سال گذشته و در یک صد سال گذشته می دانیم. . کسی که پشت به دنیای مدرن و دستاوردهای آن کرده باشد تنها می تواند در حاشیه زندگی کند در پناه همان امر مدرن. اما متن نمی‌تواند باشد.

بیرون آمدن از انحطاط سی ساله
ایران، گذشته از روسیه، بزرگترین جمعیت شهرنشین را در منطقه دارد و از این جمعیت بیشترین شمار روزنامه نگار و فعال سیاسی و حقوق بشری و دانشجو و فیلمساز و نویسنده و وبلاگ نویس راهی زندان و تبعید شده است. ایران زندان طبقه متوسط است. کافی است که به کولونی‌هایی که از آوارگان و مهاجران ایرانی در مالزی و دوبی و تورنتو در همین ده ساله اخیر شکل گرفته نظر کنیم تا بدانیم نظام در ایران با چه کسانی دشمنی می‌کند.

طبقه متوسط هنوز در حال تحول و تحصیل آگاهی است. این تحول در جهت احیا و پالایش ارزش‌های طبقه متوسط شهرنشین است. با این حساب سال گذشته مقدمه بیرون آمدن ما از انحطاطی است که در سی سال گذشته شاهد آن بوده ایم. هرقدر قهرمانان شهروندمداری ایرانی برای سربلندی این ارزش‌ها و همراه کردن مخالفان تلاش کردند  مافیای قدرت  در سرکوب آن کوشیدند. اما هر چه در ظاهر قدرتمندتر به نظر آمدند در عمل بیشتر ضعیف شدند تا دیگر چیزی جز زور و تزویر و زبان یاوه گویی و چماق پرونده سازی برایشان نماند. یعنی همان که از آن 22 خرداد تا این 22 خرداد دیده ایم.

فتح سبز باغ
طبقه متوسط ایران در سال گذشته خود را به عنوان طبقه پیشرو و آینده دار ایران نشان داد. این طبقه در طی یک سال، آینده صدساله ایران را بازخرید و چشم اندازی را ایجاد کرد که در آن بتوان به ایرانی آباد و مدرن و آزاد و صلح طلب و پذیرفته در جهان فکر کرد. جهان همین را در جنبش سبز ایرانیان دید که در کنار آن ایستاد. جنبش سبز جنبشی تحول خواه و جهان‌گرا ست. یک سال گذشته توانست ایران را از بی آیندگی نجات دهد و رویای تازه‌ای برای ایرانیان رقم زند. مردمی که رویا داشته باشند ان را به دست خواهند آورد.ما سرانجام از پس سی سال، «حقیقت را در باغچه پیدا کردیم.»

سخن از پچ پچ ترسانی در ظلمت نیست
سخن از روزست و پنجره های باز
و هوای تازه
و اجاقی که در آن اشیا بیهده می سوزند
و زمینی که ز کشتی دیگر بارور است  

نظرات 2 + ارسال نظر
نیما شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:23 ب.ظ

زیاد با پیشرو بودن طبقه متوسط موافق نیستم. کلا کسی که چیزی واسه از دست دادن داشته باشه در مبارزه ناپیگیر و آماده مصالحه میشه. مارکس میگه طبقه کارگر میتونه انقلاب کنه چونکه تنها چیزی که واسه از دست دادن داره زنجیرهای دست و پاشه. راستی انگار کل وردپرس فیلتر شده. احتمالا چندوقت دیگه یه وبلاگ جدید راه بندازم. عینا ماهم تنها چیزی که واسه از دست دادن داریم به جز زنجیرهای دست و پا فقط فیلتر وبلاگهامون رو میتونیم از دست بدیم.

من ایدیولوگ طبقه خاصی نیستم واتفاقا دغدغه های خود را به دل مشغولیهای طبقه کارگر نزدیکتر میبینم.این مقاله نیزباهمکاری یکی ازدوستانم که ازطرفداران افراطی متوسط هاست نگاشته شده ولی با این حال معتقدم طبقه متوسط ایران برخلاف تصور بسیاری از نظر گسترش فرهنگ پیشرو بوده وبدون تردید این فرهنگ اثرساز است.
راستی پیشنهاد میدم سرویس دهنده های بلاک اسکای یا بلاگ اسپت رو انتخاب کنید که امکان فیلترشدنشون کمتره.

فرخ یکشنبه 13 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 10:49 ب.ظ http://chakhan.blogsky.com

زهرای عزیز سلام ... گهگاه بهت سر میزنم و مطالبت رو میخونم !ممکنه با بعضی از عقاید و نوشته هات موافقنباشم ُ اما به عنوان یه وبلاگ نویس که تحلیل میکنه و اطلاعات خوبی داره برام محترمی ! خیلی خوشحالم که جوونهای ما دارند خودشون رو نشون میدن ! قرار ما زیر سی و سه پل

ممنون. من که تابستون امسال به شدت درگیرم.امیدوارم اصفهان بهتون خوش بگذره.گرچه گرماش بیداد میکنه...
ممنون که سر زدین.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد