فریاد سهم من است...

سکوت کردم واژه هابه من سیلی زدند!

فریاد سهم من است...

سکوت کردم واژه هابه من سیلی زدند!

یک حکایت بی پایان!

خسته نیستم؛ خسته شدن "کلیشه" است؛ کلیشه هم خواه‌نا‌خواه پای آدم رابه حوزه‌ی عمومی می‌کشاند و من در حال حاضر انسانی نیستم که عمومی شدن منافعم را تأمین کند. همین چند وقت پیش داشتم برای کسی تعریف می‌کردم که گمان می‌کنم هنوز هم به تحلیل‌ها و راه‌حل ها و مباحث عمومی معتقدم، ولی مطمئنم در این برهه‌ی خاص به آن‌ها هیچ التزامی ندارم. معنی‌اش این است که دلم راه شخصی برون رفت از بحران اختصاصی خودم را می‌خواهد؛ راه شخصی شاد زیستن خودم را. سرگرمی اختصاصی خودم را. با این تفاسیر شاید بهتر باشد بنویسم ملولم؛ ملول شدن  شاید هنوز به قدر "خسته‌شدن" یا "بریدن" کلیشه نشده باشد؛ ملول از اینکه حوزه‌ای تعریف شده برایم؛ قالبی ساخته شده که من باید در سرحدات آن قدم بزنم؛ خب من مدام سرم به دیوارهای این حوزه‌ی کذا می‌خورد. سرم درد می گیرد طبعن. زندگی‌ام درد دارد. از هر سو هم می خوانمش همان درد است.* درست که سقف زندان عقایدم آسمان است ولی برای من که پرواز را نمی‌دانم آسمان تنها یک نیلی دست نیافتنی است با چند لکه ابر خبیث. دلم می‌خواهد بدانم پشت دیوارهای این حوزه‌ی تحمیل شده چه خبر است. دلم می خواهد بدانم صدای ............. ................. ............... .............. ....... ............ . چند دسیبل است؛ دلم می‌خواهد تفاوت چلوکباب‌های ممفیس را با کباب بناب همسایه مان   کشف کنم. دلم می‌خواهد "زیرپای" ساتریا را با معیار ۲۰۶ مشکی پنج سال پیشم بسنجم. حس می کنم ملولم از رل بازی کردن برای صاحبان زندان خلقیاتم. البته رل بازی کردن شاید اصطلاح دقیقی نباشد؛ چون من برای بازی کردن تلاشی نمی‌کنم؛ ماسکی به چهره نمی‌زنم. مخاطب را نمی‌شناسم. بیشترعروسک خیمه‌شب‌بازی باورهای تحمیل شده‌ام هستم. هنوز زیاد از آن روز نگذشته؛ یک بار رفتم یکی از رسن‌های هادی‌ام را بریدم؛ برای همیشه بریدم. خودم در آینه دیده‌ام، خواب‌هایم هم گواهند که هنوز بی آن ریسمان لنگ می‌زنم؛ اما خودم فکر می‌کنم خوش لنگ می‌زنم؛ راه رفتن بی قواره‌ام را دوست دارم چون حالا دیگر یک ریسمان کمتر دارم. اصلاً ریسمان ها هولناک‌اند حتی وقتی نباشند؛ ولی مهم این است که قرینه‌شان را هم بیابی؛ قطعش کنی. همه‌‌شان را نه! فکر کنم می‌دانم عروسک خیمه شب ‌بازی بی بند جایش کجا باشد....

نظرات 7 + ارسال نظر
فرزاد سه‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:29 ب.ظ http://www.3-405.blogfa.com

سلام.
یک استاد روابط بین الملل معتقده پارادایم حاکم بر علم متاثر از متافیزیک حاکم بر علم فیزیکه. یعنی متافیزیک حاکم بر فیزیک نیوتنی یک علمی را ضرورت می بخشد و متافیزیک حاکم بر فیزیک کوانتوم علمی دیگر را. انچه که مدنظر من از این بحث است را میتوان اینگونه صورتبندی کرد: نه انگار بدون متافیزیک نمی شود... این حد و محدودیتهای آزار دهنده در عصر پست مدرن غیر طبیعی می نمایند اما انگار واجبند از برای بقای انسان.

سلام.
دقیقا...
وبریدن بی قرینه رسنها مساوی با لنگ زدنه.......
مرسی که سر زدین.

نیما سه‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 07:47 ب.ظ http://!!!!

بریدن یعنی تغییر و من هم ستایشگر همه تغییراتم. درباره بی قوارگی هم احتمالا از نظر دیگرانه و لاجرم اساسا مهم نیست . فکر کنم بارها این جله نادر ابراهیمی رو گفتم که "هنوز هم آنچه تلخ ترین پوزخند مرا بر می انگیزد چیزی شدن از نگاه آنهاست". راه برو و ببر ریسمانها چراکه هیچ چیز را نخواهی یافت که لذتبخش تر از این باشد.
یه چیز بی ربط هم بگم:خیلی احساس خفگی میکنم از وقتی فیلترشدم!
پی نوشت: خیلی دیربه دیر آپ میکنین!

آخه میدونید من یه خرده از لذتهای آنی بیم دارم!!
عادت کرده بودم تا بلاگمو باز میکنم روی لینک بلاگتون کلیک کنم و اعتراف میکنم یاد ندارم که حتی یکی از پستهاتون رو کمتر از حداقل سه بار خونده باشم وباز اعتراف میکنم انگار با فیلتر شدنتون یه چیزی گم کردم و خیلی خوشحالم که با این وجود همچنان به ما سر میزنید.
این سال آخری یادم افتاده کسی که دانشگاه میاد باید درس بخونم و خودمو شدیدا درگیر درسا کردم اینه که دیر به دیر آپ میکنم.
بازم مرسی که سر زدین.

فرزاد به نیما شنبه 6 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 06:12 ب.ظ

سلام. برادر زودتر با اسم و رسم جدید به روز شو که بی تابیم و بی فیلتر شکن نیز.

ما نیز....................

ن ی ک و جمعه 12 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:03 ق.ظ http://domani.blogfa.com

فکر کنم می‌دانم عروسک خیمه شب ‌بازی بی بند جایش کجا باشد....

لیلیت جمعه 1 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:20 ق.ظ http://www.lilith2010.blogfa.com

خوب امیدوارم راه خودت و پیدا کنی برای برون رفت از این وضعیت. اما درباره پست پایین عزیز کلا اقابون اگه می تونستن می گفتن زن مفسده است از بس مریض تشریف دارن خودشون

ممنون گلم.
مرسی که سرزدی....

نیما سه‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:10 ق.ظ http://www.akhgaresorkh.blogfa.com

ّبه وبلاگ جدیدم سر بزن رفیق

مانا و نویسا باشی رفیق......

فرزاد پنج‌شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:32 ب.ظ http://www.3-405.blogfa.com

شما مانا هستی اما ای کاش بیشتر نویسا باشی...

چشم حتما ممنون بابت لطف دایمی و همیشگیتون...
میدونیدآخه تنبلی بد دردی........

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد